زائر صاحب خانه خدا
به کعبه روی نهادم طواف روی تو کردم
کنار بیت خدا آرزوی کوی تو کردم
در استلام حجر یاد جای دست تو بودم
زپرده حرم احساس عطر بوی تو کردم
چو با خدای تو گفتم سخن سخن زتو گفتم
به بزم خلوت معبود گفتگوی تو کردم
بیا و لحظه ای از ماه رخ نقاب برافکن
که عمر خود همه را صرف جستجوی تو کردم
اگر چه قبله من کعبه بود وقت عبادت
نگه به کعبه ولی روی دل به سوی تو کردم
به ساقی و می و پیمانه بهشت چه حاجت
که جام خالی خود را پر از سبوی تو کردم
به غیر جان که نگه داشتم برای وصالت
تمام هستی خود وقف تار موی تو کردم
گشوده گشت به رویم در تمام حقایق
چون نگاه خیالی به ماه روی تو کردم
تویی که «میثم» آلوده را جواب نکردی
منم که غسل ولایت به آب جوی تو کردم